عمعمو داره میره کلاس اول. بنین زنگ زده بود و به هومان میگفت به عمعمو سلام میکنی: گفت سلام.کش دار و بی حال و در عین حال خوشحال.
بنین بهش میگه نمیخوای چیزی به عمعمو بگی؟ میگه نه :)). بنین میگه نمیخوای بگی دلت تنگ شده برای عمعمو. میگه چرا :))).
برام یه لینک فرستاده بنین که نشون میده بچههای کلاس اول رو معلمشون به حیاط مدرسه برده تا با هم حیاط رو نظافت کن. پاییزِ هزاررنگ و برگ ریزِ کبک یک ماه بیشتر طول نداره و زود زمستون و برف از راه میرسه. به هزار و یک دلیل منطقی در آخر پاییز مردم برگهای خشک رو از حیاط و اطراف خونه شون جمع میکنن و توی کیسههای کاغذی میکنن. هر شهروندی موظف هست که نظافت و زیبایی نمای بیرونی خونهش رو رعایت کنه. توی فصل تابستان باید علفها کوتاه و آراسته باشه و توی فصل زمستان هم راههای دسترسی باید باز باشه اما برف ها رو نباید توی خیابون ریخت!
حالا بچهها از اولین روزهای مدرسه یاد میگیرن مسئولیتپذیر باشن و شهروند بار بیان. یاد میگیرن با هم کار کنن. یاد میگیرن چجوری با ابزار کار کنن. یاد میگیرن که کسانی ناظر اعمالشون هست و "از زیر کار در رفتنشون" دیده میشه و احتمالا عواقبی هم داره.
یه کمی بیشتر به عکس دقت کردم. دیدم بچهها با دست خالی برگای خشک رو برمیدارن. دارم فکر میکنم این حرکت توی ایران عجب قشقرقی به پا خواهد کرد. از اون طرف برمیگردم و فکر میکنم بعد این عملیات لابد کلاس آموزش شستشوی دست هم داره.
توی این برنامه بنین و والدین یک دانشآموز دیگه هم همراه تیم کلاسی به عملیات کمک کردن. داشتم خوندهها و شنیدههام رو از دوستان معلمم یادآوری میکردم که سر چه مباحث بی اهمیتی والدیت صرفا برای شکایت به مدرسه میرن. انگار یکی از مشکلا های اصلی ما الان والدین آموزش ندیده هستن، والدینی که از آموزش خیلی چیزها به بچههاشون توی مدارس جلوگیری میکنن.
باید یه مدرسه بسازیم. مدرسهای برای پدر مادرا .
درباره این سایت